مغازلة الأصولی
توسط: موسوی
بگو که عشق گناه است و کن به هجر عذاب
بلا بیان مگر ای جان قبیح نیست عقاب؟
حدیث وصل تو آنقدر مبتلاست به ضعف
که انجبار نیابد به شهرت اصحاب
ندانم آنکه رقیبت ز من چه گفت ولیک
تبینی کن اگر می دهد خبر، کذاب
به شرح عاشقی از عقل و شرع و عرف مگو
ببین که حکم محبت چه میکند ایجاب
وفای عهد مؤدای سنت نبویست
نه گر به نزد تو حجت بود ظهور کتاب
بپوش چشم ز جرمم که طبق مسلک ما
گه اجتهاد خطا میرود گهی به صواب
چو رفتی از برم ای دوست زنده ام مشمار
چو شک مقتضی آمد چه جای استصحاب