آیین
توسط: موسوی
فردا شازده کوچولو باز آمد.
روباه گفت: بهتر بود به وقت دیروز میآمدی. تو اگر مثلا هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه به بعد کمکم خوشحال خواهم شد و هرچه بیشتر وقت بگذرد احساس خوشحالی من بیشتر خواهد بود.سر ساعت چهار نگران و هیجانزده خواهم شد و آن وقت به ارزش خوشبختی پی خواهم برد. ولی اگر در وقت نامعلومی بیایی دل مشتاق من نمیداند کی خود را برای استقبال تو بیاراید… آخر در هر چیز باید آیین باشد.
شازده کوچولو پرسید: «آیین» چیست؟
روباه گفت: آیین هم چیزی است بسیار فراموش شده، چیزی است که باعث میشود روزی با روزهای دیگر و ساعتی با ساعتهای دیگر فرق پیدا کند.
بدینگونه شازده کوچولو روباه را اهلی کرد.
آنتوان دو سنت اگزوپری، شازده کوچولو