رمهی خلافت!
توسط: موسوی
ضحاک از عمر روایت میکند که میگفت: ای کاش من قوچ خانوادهام بودم و مرا تا جاییکه میخواستند پروار میکردند و چون به بیشترین حد از چاقی و پرواری میرسیدم برایشان مهمانی عزیز میرسید [مرا سر میبریدند] و قسمتی از من را کباب و قسمت دیگرم را نمکسود میکردند، پس مرا خورده و بصورت مدفوعی در آبریزگاه میانداختند، و از ابتدا مرا انسان خلق نکرده بودند.
عن الضحاک قال : قال عمر : یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم ، حتى إذا کنت أسمن ما أکون زارهم بعض من یحبون فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی فأخرجونی عذرة ولم أکن بشرا .
علی بن حسام الدین المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال
پ ن: این آرزو را ابوبکر و ابو عبیده جراح نیز داشتهاند! ن ک مصدر پیشین