دیوانهها
توسط: موسوی
آقای پرستار گفت: من باید بهطور خلاصه شرح بدهم که تو، عزیز، بدانی بیمارهای این آسایشگاه چه جور آدمهایی هستند. طبق آخرین تعریفهای علم روانشناسی، بیمارهای اعصاب و روان سه دستهاند:
دستهی اول کسانیاند که ادعا دارند. مثل ادعای خدایی، یا رهبری، یا چیزی شبیه به این. این نوع بیماران هیچ کس را قبول ندارند و حرف، حرف خودشان است. هیچوقت به حرفت گوش نمیدهند، فقط یک جواب آماده در چنته دارند که هرچه بگویی، آن را مصرف میکنند. اگر سر بچرخانی، دور و برت از اینجور آدمها زیاد میبینی.
دستهی دوم افرادی هستند که پدیدهها را از عینک خودشان بررسی میکنند، پشت هر چیز یک توطئه میبینند. به افراد جامعه ظنیناند، برای هر اقدامی دچار تردید و تزلزل میشوند، به همین خاطر بیکاری را بر هر کاری ترجیح میدهند. منزه طلب هستند و همین منزهطلبی دلیل اصلی بیکاریشان است. از دید آنها هرکس کار بکند به جایی وابسته است. مثلن من که از قبرس آمدهام اینجا و دارم کار میکنم، با کمک سازمان سیا آمدهام که ببینم آنها چه کار میکنند تا بروم گزارش کنم. بنابراین، اقدامات و حرکات دیگران را پیچیده در طرح و توطئهای از پیش آماده میدانند و با آن برخوردهای خشن و بیرحمانه میکنند.
اما دستهی سوم که من به آنها بیمار روان و اعصاب اطلاق نمیکنم، به نظر من دیوانهاند. دیوانهها مشکلشان این است که به یک نقطه از بدنشان متمرکز میشوند و مغزشان تحت سلطهی آن نقطه از بدنشان درمیآید. تو فکر کن… مثلن مشت آدم، مغز آدم باشد خوب، معلوم است، میخواهد بههر جا یا هر چیزی که فرود میآید، فرو بریزد و خودش را اثبات کند.
عباس معروفی، فریدون سه پسر داشت