“سکوت” پاسخِ خوبی برای عقل نبود / و “عشق” خواست بگوید جوابِ مسئله را
کاشکی میشد بدانم، تا کجاها میبرد این نسیمی کز نفسهای تو، ما را میبرد کاشکی میشد بدانم جاری عشقت مرا، میکشاند سوی برکه، یا به دریا میبرد عشق گاهی اوج را، تا خاک پایین میکشد عشق گاهی خاک را، تا اوج بالا میبرد من کیام؟ ای عشق! آهویی که شیرش میدرد؟ یا نه، تیهویی که […]