آینده
در آن سالها، آن سالهای بحبوحهی جوانی، “آینده” چیزی بود اسرارآمیز که داشت در مقابل آنها گسترده میشد، گرچه پردهای رویش را پوشانده بود ولی همان “آگاه” نبودن هم نه آنها را میترساند و نه نگرانشان میکرد. میدانستند که به هر حال “فردا”ی آنها موفقیتآمیز و درخشان خواهد بود. سوزانا تامارو، طوطی، ترجمه بهمن فرزانه